یه همکار ِ آقـــایی دارم که از من بــدش میــومد . . .
از همــــون روز های اوّل !
و وقتی باهم شیفت میبودیم ،
حسی که بهم میداد این بود :
" مینو تو غیر ِ جذاب ترین دختر ِ دنیایی "
و نـــــــگم براتــون از تعـــداد ِ بالـــای شیفت هامون باهـــم
.
.
.
حالا هفت ماه ِ که همکاریم و
دیشب وقتی مشغول ِ گزارش نویسی بودم ،
خسته از گرفتگی ِ عضلاتِ شونه و گردنم ،
سرم رو بالا آوردم و . . . .
زُل زده بود بهم !
اونقــــدر جـــا خورده و هـــول شده بودم که هیچ حرکتی نکردم !
فقط نـــــــــگاه !
دستش رو زد زیر چونه اش . . .
فکر کردم که حتما حالا یه چیزی میگه شبیه به :
" _ تو چقد زشتی مینو ! "
یا مثلا :
" _ چرا باید با تو شیفت باشم مینو ؟ "
امــّــا گفت :
_ میشه با من بــرقـــصی ؟
هنوز زل زده بودیم بهم ! . . .
جدی به نظر میومد ،
با اینحال گفتم :
+ میشه منو اینقدر اذیت نکنی ؟!
_ تانــگو ؟ روز تولدم میای مهمونی ام ؟ میخوام با تو برقصم !
لیوان هامون رو از استیشن برداشتم و بلند شدم :
+ چــای میخوری که ؟!
پ.ن اول : همکارم من رو یه آدم ِ غیر اجتماعی ( به خاطر نداشتن دوست پسرهای متعدد و نرفتن به مهمونی های مختلط و سیر و سفر های مجردی ) و خاموش فکر () به بقیه معرفی میکنه !
پ.ن دوم : دلیل ِ اینکه از من بدش میاد رو دقیقا نمیدونم ! اما احتمال میدم به خاطر ِ تفاوت ِ فرهنگ و رفتارهامونه ! که البته برخوردهای دیشب این رو نشون میده که ، درسته از من خوشش نمیاد ،اما به اندازه ی روزهای اول هم ازم متنفر نیست !
پ .ن سوم : همش به این فکر میکنم که چرا فکر کرده ممکنه من رقص ِ تانـــگو بلد باشم ؟!؟
پ.ن چهارم : ما پرستارهای بخش های خون و سرطان ، اکثرا همدیگه رو به اسم صدا میکنیم ! و همه ی اینها بیشتر به خاطر ِ مریض هایی ِ که میدونیم چند روزی بیشتر مهمون این دنیا نیستن و ومی نداره فضای سنگینی رو از بابت روابطشون با پرستارشون ، تحمل کنن !
رو ,؟ ,تو ,شیفت ,ن ,های ,از من ,رو از ,به خاطر ِ ,با تو ,نمیدونم اما
درباره این سایت