برای اینکه چند دقیقه بیشتر بخوابم ، حاضرم یک روز کامل از عمرم رو بدم ،
اما قبل از اینکه همکارم صدام کنه ، چشم هام رو
باز میکنم . . .
نیم ساعت زودتر از پایان ِ ساعت خوابم !
احساس تهوع دارم و خفگی ِ ناشی از پرشدگی تا زیر چونه ام بالا میاد . . .
سعی میکنم پاهام رو ت بدم اما چیزی احساس نمیکنم !
برای اینکه حداقل روی تخت بالا نیارم ، نفس عمیقی میکشم و بوی ِ تند ِ الکل و عرق توی بینی ام میپیچه و پا میدوئم سمت ِ سرویس و بعد از چند بار عُق زدن و چیزی بالا نیاوردن ،
توی آیینه به خودم نگاه میکنم !صداش رو میشنوم :
_ حداقل دوباره پاهات رو حس میکنی !
نگاهم رو از آینه میگیرم و مشت ِ آب ِ سرد رو به صورتم میکوبم !
دوباره نگاه و اینبار خودمم !
زیر چشمهای قرمزم گود افتاده و کمی پایین تر از گود رفتگی ها ، به زردی میزنه !
لبهام پوسته پوسته شدن و موهام خشک و شکننده ، دورم ریختن !
پاهام رو که آب میگیرم ، نگاهم به ناخن های کج و معوج انگشتهام میفته !
موقع بیرون رفتن از سرویس ، دومرتبه صداش رو میشنوم :
_ به خاطر چی ؟!
پشت به آینه ایستادم .
+ به خاطر مامان ، بچه ها ، بابا !
_ چرا تنهایی ؟!
+ تنها نیستم ! مامان هست ، بقیه ام هستن !
_ نه نیستن ! اونها برای خودشون هستن و تو برای اون ها ! کی واسه تو هست ؟!
+ خودم تنهایی به اندازه ی کافی ام !
_ هستی واقعا ؟!
+ میشه بس کنی ؟
در رو محکم بهم میکوبم و چند ثانیه بعد صدای همکارم رو میشنوم :
+ مینو خوبی !؟ صدای چی بود ؟!
، ,رو ,؟ ,ام ,میکنم ,میشنوم ,رو میشنوم ,پاهام رو ,صداش رو ,ها ، ,به خاطر
درباره این سایت